همشاگردی سلام(در پاسخ که چرا وبلاگ ازیک کتابخانه ساده به سلاح رسانه ای مدافع تبدیل میکنیدو... )

درباره اطرافیان خود چه میدانیم ...دغدغشان چیست ؟ چطور زندگی میکنند؟مشکلاتشان چیست؟

شناخت درمورد دیگران سخت است . 

شاید پیش خویش بگوییم به ما چه ربطی دارد ...خیلی هنر کنیم گلیم خویش را بیرون بکشیم  

درصورتیکه دوستان حتی از غم دوستانشان مطلع هستند وجهت تسکین این عزیزان اطلاع رسانی میکنند

منظور غصه خوردن از دغدغه دیگران شاید نباشد... 

اما...  

کسانی که صندلی های کنارمان هستند که شاید از حساسیت وجودشان بیخبر باشیم ...

مثلا چه کسی...؟ 

مانند معلمین ،آتش نشان ها، مدرسین ، نظامیان(ارتش ، سپاه ، بسیج ،ناجا و..) وشرکت های صنعتی و... 

دوست ورزیده ای از دوره بعدی است که جزو آتش نشانان است   

و به گفته خودش  

بازار جمهوری که آتش گرفت ..او در تفحص افراد نیازمند کمک و مبحوث در آتش بود...که  

یکعان طبقات تلویزیون ها در لحظه ای  فرو ریخت و این رشید مرد زیر آوار تلویزون های سوخته قرار گرفت ...که  

نوامید از رهایی شد و  

سپس نور امید خدا در دلش روشن شد و خود را از زیر این بار سنگین رهایی داد^{(سلامتیش صلوات)}

-------------------------------------- 

یکی از این مشاغل حساس و مهم ساخت تجهیزات دفاعی است 

افرادی وجود دارند که با حدقل حق الزحمه جان برکف دراین عرصه حضور دارند و بی منت فداکارانه فعالیت میکنند 

چند تن از این عزیزان در هم دوره ای ما هستند که الحق اسمشان را "شهید زنده" باید گذاشت

چرا...... 

حتما خبر داشتید انفجار اخیر در صنایع دفاعی .. 

بله ...درست حدس زدید این دوستو همدوره ای ما در آنجا شاغل است و آجرهای دیوار دفاعی ما را سنگچین میکند

پس از شنیدن این خبر سریع به تلفن همراهش تماس گرفتم که  دیدم پاسخ نمیگوید...نگران شدم هیچ وسیله ارتباطی نداشتم  که از سلامتیش باخبر شوم 

توهفته بکرار تماس میگرفتم ولی دریغ از یک خبر 

بفکر این افتادم  که برم از دانشگاه آدرس منزلش که در ورامین را بگیرم و... 

فکرای ناراحت کننده و عجیب و غریبی از ذهنم خطور کرد و ردشد از جمله... 

نکند که زبانم لال... 

4تا بچه داره.. 2باردیگه در همین دوره به درجه پدر شدن نائل شده ^{تبریکات ویژه ما رو بپذیرید حاج... امیر...}

پسرش بگه عمو..." بابا باهات نیومد" چی بگم... 

پسرش ^{سال دیگه اول دبستانه} چنتا از دوستان دیدند... به من میگه عمو انقد لپشو کشیدیم کش اومده ..^{(البته توخوراکیاش شریکیم باتقلب البته)} 

که یهو جلوم ظاهر شد ...گفتم لامصب معلوم کدوم"..."  هستی ...چرا این موبایل "بی..." جواب نمیدی ..!!!؟؟؟ 

جریان و تعریف کرد و... 

بعدها پیش خودم گفتم :اگر خدایی ناکرده این اتفاق می افتاد چی میشد ...گفتم بهش کاری پیشنهاد کنم بره استخدام شه  

البته گفتمش اما قبول نکرد... 

بعد پیش خودم گفتم "حالا این نه یکی دیگه چه فرقی میکنه بلاخره یکی از هموطنامونه"

تو این فکرا بودم که خاطره ای از یکی از همکارام تو آموزش پرورش یادم افتاد  بد نیست بخونید 

روز 13آبان بود پرچم آمریکا رو آتیش میزدند تو مدرسه ... 

ی بچه 2رگه  ^{ایرانی  آمریکائی} پدرش برای آشنایی فرزندش به ایران ،خواسته بود اینجا درس بخونه 

 تجسم کنید

این پسر دبستانی وقتی دید پرچم آمریکا رو آتش میزنند"مانند یک سرباز" دست به داد و بیداد و با هرچه که میتونست(اعم از گریه و پرتاب کیف و... ) سعی کرد جلوی اینکار و بگیره  

با وجود اینکه تنها بود و کسی مثل خودش نبود 

با این کار همه را تحت تاثیر خود قرار داد... 

--------------------------------------- 

تنها راه 

آموختم که ...

برای جلوگیری از آسیب عزیزانمان در هر زمان یا مکانی که هست...سربازی کنیم^{حدقل پرداخت توهین شنیدن است}

سوال سربازی چیست؟ 

جواب بیان خانومی(باپوشش مانتو بارنگ ولعاب رایجشده) که گفت:  

این قدم در انتخابات را بصیرت برمیدارم و میام که جنگ و کشته شدن عزیزانم را نبینم

                                ((((   درزندگی  چه درتحصیلامان چه درکارمان وچه چه چه ..... )))

فراموش نکنم  زندگی کنم که بندگی برای خدا کنم _{و نه بلعکس ولاغیر} ...    ^{وحدهو لاشریک له} 

راستی یادم رف بگم : آجر این دیوار ^دفاعی رسانه ای کمترینش لایک ...بعد پیام ...بعد تولیدعلم(اختراع نه کپی برداری) 

^{آرزوی سلامتی ،سعادت و سربلندی برای همه جهانیان را داریم باتعجیل درظهور قائم بالحق}  

^{انشالله}