فناوری برای فناوری

با آرزوی گسترش انفورماتیک

فناوری برای فناوری

با آرزوی گسترش انفورماتیک

مثل جریان این وبلاگ ...

 

 حاکمی صدراعظمی داشت وبه او اعتماد زیادی داشت 

 

روزی در جلسه خصوصی با وی داشت و جان نثاران نبودند  

 

حاکم از سر عادت طعام را اول به جان نثاران میداد و بعد خود میخورد 

 به صدراعظم ظرف هندوانه را تعارف کرد و 

 

صدراعظم تکه ای برداشت و خورد و سینی هنداونه را به سمت خود کشید و با ولع زیاد به خوردن مشغول شد  

 

طوریکه آب از لب و لوچه اش سرازیر شد و حتی به روی جامه فاخرش میریخت و درعین حال از حاکم تشکر  

می کرد 

 

حاکم که این صحنه را دید سخت خشمگین و متعجب شد!!!؟؟؟ و گفت مردک تو چه صدر اعظمی هستی  

 

چراحرمت مارا نگه نمیداری ... ؟؟

 

خوب شناختمت ... 

 

تو میخاهی بعد  چه بلایی به سر حکومتم بیاری مگر هندوانه نخورده ای... چقدر حریصی ... 

 

صدراعظم که در حال خوردن هندوانه بود سری بعنوان تشکر تکان داد و به خوردن ادامه داد... 

 

حاکم که این طرز حریصانه خوردن را دید فریاد زد  

 

نگهبان ...جلاد را خبر کنید ... 

 

بازهم  دید صدراعظم انگار نه انگار...به خوردن خود ادامه میداد 

 

نگهبانان وارد شدند و شاه دستور داد صدراعظم را دستگیر کنید و ببرید گردن بزنید  

 او که همه هندوانه ها را خورده بود از حاکم تشکر کرد و گفت واقعا هندوانه لذیذی بود تا بحال همچین هندوانه ای نخورده بودم .

 

حاکم که خشمگین بود گفت ببریدش  

 

در همین حین که نگهبانان اورا میبردند ...حاکم سینی هندوانه را به سمت خود کشید  ...

 

و مقداری که در کف سینی مانده بود به دهان برد  

و تا به زبانش خورد ...گویی زهر حلاحل است ... 

 

به حالت سرفه و... هندوانه بلعیده شده را به زمین ریخت و در همین حال نگهبانان متوجه شدند و برگشتند  

 

و به سمت حاکم دویدند ...  

 

حاکم پس از سرفه زیاد رو به صدراعظم کرد  

 

 گفت : مردک مگر دیوانه شدی این زهر حلاحل را چرا خوردی انهم با ولع  

 

من فکر کردم طعمش با تمام هندوانه ها فرق دارد 

 
صدراعظم با لبخندی گفت: حاکم مگر فرق نداشت...و ادامه داد
 

 

هزاران بار، از دست حاکم هندوانه شیرین خوردم،  

 

یکبار هندوانه گندیده داده است، 

آیا ناسپاسی و بی‌ادبی کنم؟ 

 

حاکم و اطرافیان به او بحت زده خیره شدند و سپس گفت دیوانه سرت را نزدیک بود برای این عمل از دست بدهی ...!!!! 

 

صدراعظم لبخندی و زد و هیچ نگفت............................................................
 


حالا 

بعد ماییم و حاکمی به نام خدا،

 

هزاران هندوانه شیرین هم که از دستش بگیریم،

اگر هزار و یکمینش بد باشه،

زبان به ناشکری باز می‌کنیم... 

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- 

راستی آنهایی که جان شیرینشان را برای همچون عنایاتی ، بیمزد و بیمنت تقدیم یار داشتند جایگاهشان کجاست ؟؟؟

این متن تقدیم به خانواده شهدا و ایثارگران و علی الخصوص جانبازان که پس از 8سال جنگ نابرابر...  

 

هنوز درجنگ نابرابر و مقاومت در برابر فشارهای روحی و حضم آلام عزیزانشان هستند و دم نمیزنند...!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد