داستان از این قرار است
رفتم برای تعمیر گیربگس به یک مکانیک متبهر
این مکانیک در کنار خیابان نزدیک منزلش کار میکند
پس از کلی ناز و عشوه که "کار دارم و ..." کار مارا دست گرفت
و برای رفع سوء ظن همه اجناس باکیفیت را خود از بازار خریداری کردم
بماند که چندبار گفت این جنس و میخام و اونو...
بهر حال
از آنجایی که آدم حراف به صحبتاش فکر نمیکند
میگفت :"روسای مملکت فلان شده همه فلانن .. این دزده اون دزده و... "
گفتم :خب اگر هرکی کار خودش ودرست انجام بده و نذاره طرفش دزدی کنه این میشه یک فرهنگ...
گفت :"پول 2تا جنس و از مشتری میگیرم"
گفتم: چرا
گفت: "جنس ها خوب نیست و اگر مرجوع بشه مشتری انتظار داره پس مجبورم جنس دیگر براش میخرم "
گفتم : خب اگر خراب نشد چی ؟؟؟
مکانیک :چیزی نگفت...
بعد پیش خودم گفتم عقل کردم که لوازم و خودم خریدما...
ولی نمیدانستم چه آشی برایم میخواهد بپزد
بهرحال
در همین وقتا یک معتاد آمد و به مکانیک گفت :"میخام برم دهات"
جریان از این قرار بود که
آقای مکانیک برای اینکه مثلا این معتاد و سر و سامون بده بهش پول داد که بلیط بگیره و بره شهرش
بماند که کلی لباس و کفش هم بهش داد
و باز معتاد گفت یه پولی بده دست خالی خونه نرم یه چیزی بخرم و مکانیک 50000 تومن دیگه داد
بعد که معتاد رفت
من نتونستم نگم به مکانیک گفتم
خب تو که تو این سرما و گرما و دود و سر و صدا و این کار سخت چطور به این پول دادی
گفت چنتا قطعه فلزی مستحلک بوداز ماشین مردم که آقا برای خدا بیامرزی والدینش فروخته پولو داده به این معتاده
بهش گفتم چه ثوابی
این طرف تا به اتوبوسرانی نرسیده دودش میکنه گوشت دادی دم دست گربه
اگر واقعا میخاستی بره براش بلیط میگرفتی نه اینکه پولو بدی دستش
بعدشم این اگه واقعا بره شهرش که نمیره میره بیچاره میکنه زن و بچشو از اونا هم میدزده
حدقل اینجا دوتا شیشه ماشین دس میکشید و پول غذاش در میومد
:بعد مکانیک که دید چه اشتباهی کرده نخواست قبول کنه
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
اونجا بود که فهمیدم این که کار این طرف چه بلایی قراره سرما بیاره و چکنم گوشت ما هم زیر دندونشه
بله درست حدس زده بودم
پس از اینکه ماشین و به قول خودش تحویل داد یک صدا حذف شده بود و صداهای جدید پیدا شده بود
حالا خدا میداند جای جنس نو مرغوب ما دست دو گذاشته ...خدا میداند
منم زرنگی کردم و همه پولو بهش ندادم و مرجوع کردم
گفت "صداش زیاد شد بعدا بیار "
بله گول تمجدیدشو خوردم و کوتاه اومده بودم
---------------------------------------------------------
نتیجه (مال حرام خود بخود براه حرام میرود)
زحمت میکشید و براحتی پول در می آورد
اما با یک حرکت همه را به باد فنا میدهد و با تعریف زندگیش دیدم مشکلاتش از یک زندگی معمولی بیشتر و گرفتار تر است
این جریان به طرق مختلف برای همه پیش میآید که آنجا برخورد ما را میطلبد
اگر من تا آخر موضوع جدیت بخرج میدادم و در زمان بستن قطعات بودم و نظارت میکردم مسائل بعدی را از بین میبرد
پس این مهم عزم همه جانبه را میطلبد
داستان جامعه ما هم همین است اگر قانونمند منتقد (هوشمندانه و باحفظ احترام) باشیم شرایط بهتری برای ما اتفاق خواهد افتاد
از جوامع کوچک خودمان شروع کنیم : خود/خانواده/دوستان/محل/دانشگاه/شهر/کشور/دنیا ووو
نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟